کد مطلب:35486 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229

اوصاف پارسایان











«یا همام اتق الله و احسن»

ای همام! پرهیزكار و نیكوكار باش.

«همام» از ویژگان درگاه امیرالمومنین (ع) بسیار دوست می داشت كه غالبا «سخن پرهیزكاران در میان باشد و علی (ع) از بندگان ناب خداوند سخن بازگوید، ولی موفق نمی شد تا روزی كه خواسته ی خود را گفته و امیرالمومنین (ع) را واداشت تا اندكی از پرهیزكاران صحبت كند:


خداوند بخشنده ی بی نیاز
كه دور است از شهوت و حرص و آز


وگر غرقه گردد جهان در گناه
نه گردی نشیند بر آن پیشگاه


نه از طاعت بنده شد بهره ور
نه دارد نیازی در این رهگذر


به منظور تهذیب نوع بشر
ورا كرد در بندگی مستقر


بفرمود انسان اطاعت كند
برای تكامل عبادت كند


دگر نیز پرهیز را از گناه
سفارش بفرمود با رسم و راه


چو پرهیزكاران بسی بهترند
ز نوع بشر رسته ای دیگرند


فروتن به كردار و هم راستگوی
پسندیده گفتار و پاكیزه خوی


سپردند بر راه حق، چشم و گوش
حقیقت شناس و نصیحت نیوش


عفیف است چشمانشان بی خطا
همه اهل احسان برای خدا


بود روحشان، مرغ باغ بهشت
طلبكار مینوی نیكو سرشت


نبودی به تقدیر اگر پای بند
به یك لحظه تا خلد پر می كشند


به دنیا بهشت برین را ببر
ببینند هر لحظه با چشم سر

[صفحه 103]

چو دل بسته دارد به لطف اله
در آن سینه، خود كینه را نیست راه


ز دوزخ گریزند آسیمه سر
شناسند هر دوزخی با نظر


به وحشت كن دوزخی را نگاه
چو دانسته از دوزخی، رسم راه


چو باشند در هر مقامی، متین
تو گویی كه هستند، اندوهگین


قناعت مداران اندك نیاز
حیاپیشگانی همه پاكباز


ز دنیا به آسودگی بگذرند
اگر كم بضاعت و گر منعمند


چو رفتند از این دهر، سوی جنان
در آن كاخها گشته شادی كنان


چو شاهان در آنجا به تخت بلند
نشینند آسوده دل، بی گزند


نه از بینوایی به لبها گله
نه در منعمی خویش سازد یله


ز فرط متانت، كمی دردمند
به رفتار و صورت نشان می دهند


به حالی كه سالمترین خون به جوش
به رگهایشان بركشیده خروش


به بالای سر، روح پروازگر
به پاكی چو مهتاب بگشوده پر


در آن سینه، استخوانی اساس
دلی هست حساس و یزدان شناس


شجاعند و با عاطفه، بردبار
ز جان بنده ی خاص پروردگار


به اخلاص شبها عبادت كنند
دگر نیز قرآن تلاوت كنند


چو صبح آید آگاه و پرهیزكار
درآیند در كوچه ها باوقار


به تقوی چنان بسته دیو هوس
كه جنبش نیارد كند یك نفس


به قانون و بر مردمی پایبند
نه هرگز به یك لحظه غافل شوند


نه در سینه اش، كینه را جایگاه
نه از گفت بد گوی پیچد ز راه


تبسم به لبها گشوده است پر
به لطف و صفا چون نسیم سحر


در این حال در عزمها استوار
چو كوه و كمر، محكم و پایدار


به كسب كمالات با حرص و آز
ولی در مقام هوس، بی نیاز


صمیمی و در دوستی خالصند
بدین سان به دشمن مدارا كنند


نه در فقر رخسارشان لكه دار
چو كردند پاكیزگی را شعار


نه چشمانشان هست دنبال مال
نه در فقر گردند آشفته حال


به مال توانگر نه حسرت برند
نه بر مال دیگر كسان بنگرند


شود شاد و خرم دل و باصفا
اگر كرده باشد وظیفه ادا

[صفحه 104]

به لطف خداوند بر بازوان
كند اتكا شاد و روشن روان


اگر كرده باشد خطا، داوری
نخواهد كه گوید به روشنگری


چو حقی فراموش دارد بجا
به احسان و پوزش نماید ادا


به عنوان موهوم بی اعتنا
به همسایه هرگز نسازد خطا


شماتت به درماندگان بلا
به هر حال هرگز نداند روا


نه در خنده خود با صدای بلند
به هر جا و هر گوشه قهقه زنند


نه در اتفاقات ناسازگار
شود چشم ایشان دمی اشكبار


خدا را شناسند بس منتقم
كه خود بازپرسی كند لاجرم


ز هر چیز دوری گزیند یقین
برای شرف بوده یا حفظ دین


به هر كس كه نزدیك شد بی گمان
پی حفظ دین بوده و آرمان


نه دوریش از نخوت و كین بود
نه نزدیكیش زشت و ننگین بود


در اینجا همام از جگر، دود آه
برآورد و افتاد بر خاك راه


دگر باره فرمود شیر خدا
كه آگاه بودم از این ماجرا


از ایرا سخن چون كه از دل بود
ز گفتار تاثیر حاصل بود


به دل جای گیرد سخن كز دلست
چو گوینده خود در عمل كامل است

[صفحه 105]


صفحه 103، 104، 105.